خیلی وقته که به وبلاگم سر نزدم، راستش مطلبی برای نوشتن نداشتم. چند وقت پیش تو سایت متمم در زمینه عادت های کوچک نوشتم که لیستی از عطر و ادکلن دارم و سعی میکنم بروزش کنم. تا اینکه یکی از دوستان ازم خواست اگه لیست دیجیتال دارم در اختیارش بگذارم، در حالیکه من لیست عطر و ادکلن دیجیتال ندارم، و تو دفترم اونها رو یادداشت میکنم و این کار رو کمتر از یک ساله شروع کردم (هنوز به 5 الی 6 تا نرسیده).
دو تا از ادکلن هایی که خودم از این لیست خریدم و ازشون راضیم براتون مینویسم:
بالاخره تعطیلات عید هم رو به اتمام است و این مطلب امروزم در ادامه مطلب قبلی ام (سالی که گذشت- قسمت اول) است. قصد دارم در این نوشته در مورد تصویری که از میزان مطالعه ام در ذهنم دارم بنویسم.
هر کسی یک تصویری از خودش در ذهن دارد و جالب اینکه با بررسی بیشتر حقایقی برای خود انسان مشخص می شود که واقعاً انتظارش را ندارد.
سال 93 از لحاظ خرید کتاب سال خیلی خوبی برای من بوده و تقریباً 30 جلد کتاب خریدم و البته حدود 20 جلد هم از قبل در صف مطالعه داشته ام.
اما وقتی که کتاب هایی که در سال 93 خواندم را شمارش کردم به نتیجه دور از انتظار 12 جلد رسیدم:
5 کتاب شعر (همگی جزء شعرهای معاصر بوده اند: گنجشک و جبرئیل اثر حسن حسینی، گریه های امپراتور اثر فاضل نظری، نامه های کوفی اثر سعید بیابانکی، پاد شهر و پاییز بهاری ست که عاشق شده است اثر میلاد عرفان پور).
5 کتاب رمان و داستان (2جلد ایرانی و 3 جلد خارجی: داستان جایزه اثر محمدرضا سرشار، سنگ سلام اثر محمرضا بایرامی، تام سایر اثر مارک تواین، شاهزاده کوچولو اثر اگزوپری، خدمتکار و پروفسور اثر یوکو اگاوا).
2 کتاب اخلاقی (مناجات «الهی نامه» اثر حسن حسن زاده آملی و «نیمه پنهان ماه 2: همت به روایت همسر شهید» اثر حبیبه جعفریان ).
برای امسال در حال تهیه یک برنامه پیشنهادی مطالعه هستم و اولویت با مطالعه کتب خریداری شده است.
سعی میکنم با گزارش روند مطالعه ام، خودم را ملزم کنم که مطالعه بیشتری نسبت به سال 93 داشته باشم.
امروز برای اولین بار با نویسنده ای به نام «فرد راجرز» آشنا شدم. این آشنایی جرقه ایی به ذهنم زد و قصد دارم در آینده نقل قول های افرادی که برایم دلنشین هستند را بهمراه متن اصلی و ترجمه خودم بنویسم.
سال 81 بود که با تو آشنا شدم. یادت میاد؟
همیشه از خودم پرسیدم که تو برای من چی بودی؟
یه سری کتاب کنکوری که اگه تاریخ انقضاشون بگذره دورشون میندازن؟
نه، تو برای من یادآور لحظاتی هستی که بیشتر از اینکه متن کتاب رو نگاه کنم، عاشق اون مقدمه های طوفانیش بودم.
جای خالی تو بین این همه انتشاراتی های بازاری خالیه، نه از انصاف به دوره به تو بگم انتشارات.
سلام
حدود یک ماهی میشه که مطلب ننوشتم. بعضی موقع ها یادم میره که وبلاگی دارم.
تو هفته گذشته بعد مدتها یک مسافرت 4 روزه به قم داشتم. همیشه وقتی به قم میرم علاقه و شوقم به مطالعه بیشتر میشه.
دلیلش رو نمیدونم؟ اما آدم دلش میخواد دانشمند بشه.
این روزا با خودم فکر میکنم چه آرزویی دارم که اگه برآورده بشه خیلی خوشحال میشم؟
به فرمایش مولا تو خطبه متقین اونجا که در جواب همام اوصاف متقین رو بیان میکنه، میفرماید : «آرزویش را نزدیک می بینی، لغزش اش را کم، قلبش را خاشع، نفسش را قانع»
داشتم صفحات یکی از دوستانم رو تو اینستاگرام می دیدم، دست بر قضا به این صفحه رسیدم. تو این صفحه ی با احساس، یک غزلی از علیرضا بدیع دیدم که واقعاً خوندنیه:
تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی..
اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی!
